Infinity



زندگی خیلی عجیبه 
اونقد عجیب که از اخرین پستی که اینجا گذاشتم یه سال و چند روز میگذره و این منم که باز درگیر تغییرات زندگیمم .
واقعا از نکات خوب اینجا اینه که هیشکی منو نمیشناسه هرکی میاد یه رهگذره با خیال راحت هرچی تو سرمه اپلود میکنم ولی خب از اونجایی که مغزم سالی یبار نوشتنش میاد دیر پیش میاد که بیام اینجا و ارامش بگیرم از اینکه هربار قول میدم و عمل نمیکنم خسته شدم به هرحال اینجا طرفدار پروپا قرص هم نداره که بهش قول بدم ازین ببعد بیشتر مینویسم ولی به دلم قول میدم ازین به بعد بیشتر سر بزنم به اینجا 
شاید =))) 
زندگی باحاله واقعا شبیه یه سیبه که هی میچرخه و هی مارو با خودش میچرخونه و نمیدونیم وقتی زمین میوفته کدوم طرفیه ! 
تو این یه سال خیلی اتفاقا افتاد شاید اگه بخوام به چهارتا اتفاق خلاصش کنم این مدلی بشه :
 تو بهار فارغ التحصیل شدم 
تو تابستون دل دادم 
تو پاییز رفتم تو بیست سالگی 
و تو زمستون وقت سفارتمو کنسل کردم 
بله بله درست خوندید ینفر اینجا میخواد کنکور بده 

.

هدف های جدید ، مل جدید ، اینده ی جدید

خسته بودم

شاید تا یک هفته پبش با همه ی اینده نگربم خسته ترین بودم

سخت ترین کار دنیا شده بود فکر نکردن بهش

به دستاش چشماش لبخندش حرفایی که لحظه ی اخر زد

ولی الان از همه ی اتفاقایی که افتاده یسری خاطره یادمه که دیگه ناراحتم نمیکنن

دیگه دلتنگم نمیکنن

فکر میکنم بهش

ساعت ها

خوابش رو میبینم

ولی دیگه ناراحتم نمیکنه وجودش توی مغزم

دیگه جون نمیکنم تا به زور از تو فکرم بیرون بکشمش و این خوبه

خیلی خوب ، حس میکنم دوباره قوی شدم ، دوباره مثل ۳ سال پیش مثل وقتی که نبود حصار دور قلبم اومده سرجاش

حس میکنم بالاخره قلبم با عقلم هم مسیر شدن 

امیدوارم اونم همین حسارو داشته باشه

امیدوارم حتا از هدفاش هم موفق تر شه

 


Infinity

مينويسم

بى تو

از تو

و براى تو

سلام ! نميدانم نبودى يا نشد كه باشى اما رفتى و مهلت خداحافظى ندادى

رفتى و نگذاشتى التماست كنم كه بمان انگار كه در كوله بارت نيمى از من را با خودت برده بودى

نميدانم اين نامه را ميخوانى يا نه نميدانم ايا قابل ميدانى كه اين نامه را باز كنى يا نه نميدانم اصلا رد اشك هايم را روى كاغذ ميبينى يا؟!

آرى ، همان اشك هايي كه دلت را ميلرزاند از همان هايى كه با انگشت از روى گونه ام پاكشان ميكردى همان هايى كه وقتى مصرانه براى بيرون غلتيدن از چشمانم مسابقه ميدادند رنگت ميپريد

آرى تو رفتى

نبودى

و نديدى كه چگونه "من" ديگر من نشدم بعد از تو

نبودى و نديدى يادگارى هايت روى طاقچه ى اتاقم چگونه به ريش نداشته ام ميخنديدند و با چشمان نداشته يشان تمام شدنم را ميديدند

در عوض اين روز ها من هستم

حضور پررنگم همه جا را خاكسترى كرده رنگ ها ديگر شور سابق را ندارند ، عقربه هاى ساعت ديگر نمي دوند شايد هم بعد از رفتنت ، ان ها هم ديگر ذوق دنبال كردن يكديگر را ندارند

ميبينى؟! نبودن هايت تمامى ندارد تو نيستى و شايد يادت رفته اينجا قلبى برايت ميتپد اما تو برو شايد بين ما آنكه با رفتن خوشبخت ميشود تو باشى تو برو سفرت به سلامت

 

#مليكات

بعضی از بی نهایت ها از بعضی بی نهایت ها بزرگترند و شاید پاییز بزرگترین بی نهایت دنیا باشد .

هنوز نمی توانم بدون غرق شدن در پارادوکس های پاییز درباره اش بنویسم .

پاییز ترکیب عجیبی است ، ترکیبی از طعم شیرین خنده و طعم شور اشک

پاییز سرد نیست اما همه ما می دانیم که گاهی در داغ ترین روز های تابستان هم ممکن است تنت یخ بزند .

هوای پاییز جان می دهد تا در آغوشش کافه ها را تک به تک لبریز از خاطره کنی و بعد باران بگیرد و بعد خیس شوید و بعد تا زیر یک آلاچیق باهم مسابقه دهید .

هوای پاییز جان می دهد تا دود سیگار را در شش هایت ذخیره کنی و هر از چندگاهی یک بار مانند آتشفشانی نیمه فعال نفست را بیرون دهی .

هوای پاییز جان می دهد برای قدم زدن در کوچه پس کوچه های شهرت و این صدای افکارت باشد که با صدای خش خش برگ های زیرپایت مسابقه می دهند .

وای از این مرد زرد پاییزی ، وای از این فصل خشک پا خوردن {علیرضا آذر}

پاییز سرد است ، پاییز زرد است . در پاییز عاشقی کردن ، تنها بودن ، خندیدن ، اشک ریختن ، همه چیز معنای واقعیشان را از دست می دهند .

سرما پاییز که در دلت رسوخ کند تو دیگر چیزی برای از دست دادن نداری .

پاییز بهترین مقدمه است برای شروغ سرما ، و به هنگامی که برگ های زرد از درخت جدا می شوند تو به چه فکر میکنی ؟

شاید خودخواهی باشد اما اگر روزی قرار بود فقط یکی از آرزوهایم برآورده شود ، قطعا آرزو میکردم همه ی فصل ها {پاییز} باشند .

 

#melikat11


Infinity

اینکه اینجا تنهام و کسی خیلی سر نمیزنه به نفعمه

راحت تر میشه حرف زد.

۱۱ روز دیگه تولدمه

هیچ حسی ندارم ولی همه ی تلاشمو میکنم که بروز ندم

خیلی خسته

از اونا که نه خواب ارومش میکنه نه حتی مرگ

دوست دارم دوباره بچه شم ، فکر کنم ارزوی خیلیاس

نمیدونم چیشد که به اینجا رسیدیم ولی بیخیال

این نیز بگذرد :)

 

#سردرگم ترین


Infinity
ساعت ٦:٢٨ =) بازم بي خوابياي مسخره شنبه امتحان رياضي دارم يكم خوندم امروز ولي بيشتر خوندم واس فرداس {يني امروزي كه بيدار ميشم :|{ه برنامه خوابي جذاب تر از اين اصن؟! =))) خب. از موقعيتم بگم : لباس سرخابي و شلوار گلگلي :| {جانم قافيه:|} كولر روشنه و گرممع و زير پتوام و دارم توي درباي تناقضات شنا ميكنم آهنگ {ب درك} از اپيكور بند هم داره پخش ميشه : تو كوچه پس كوچه ي تاريكِ روزات يه فانوس دستته. =) هفته ي ديگه اينموقع فرداش اخرين امتحانمو ميدم :|

خب ^ـــ^

من باز برگشتم 

کلا این وب پر است از پست های من برگشتم :|

دلیل این تنبلی رو واقعا نمیدونم :|

دلیل اینکه تو این روزایی که افرادی هنوز هستن که وبلاگ دارن و وبلاگ گردی رو به تلگرام گردی ترجیح میدن خیلی خیلی کم شده هم من اومدم اینجا مینویسم هم نمیدونم :|

البته شایدم بدونم

اونموقع که این وب رو زدم دقیقا یادمه !

داشتم دینی میخوندم :)

کلاس ششم دبستاناسفند ماه

و الانی که دارم تایپ میکنم تو آزمونه نمونه دولتیِ پایه دهم { رشته تجربی } قبول شدم :)

چقدررر مسخره زود گذشتلبخند

پ.ن : این پست صرفا جهت به اشتراک گذاشتنِ خوشحالیمه و لاغیرقلب

 


Infinity

امروز روز جهانی زن هست
جالبه
ما کلی روز به نام زن و دختر داریم ولی به اندازه ای که اسما ازشون حمایت میشه رسما حمایت نمیشه :)))
به امید عدالت
آزادی انتخاب
و آرامش بین دو جنس بدون حس مالکیت روی رفتار و افکار و بدن همدیگه !

روز زن مبارک

روز همه ما فارغ از کلیشه های جنسیتی

 

دانلود آهنگ The man از Taylor swift

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Infinity

امروز با صدای زنگ موبایلم ساعت ۱۲ از خواب بیدار شدم

فکر کنم ساعت ۵-۶ صبح بود که خوابم برد ( وقتی فکرت شلوغ پلوغ باشه این شکلی میشه )

فردا ازمون دارم میشه اولین آزمون اپن بوک

بله

امروز آخرین چهارشنبه ی ساله

این چندسال اخیر انقدر بقیه شهرو ناامن کردن که ما خیلی چهارشنبه سوری رو شلوغ برگزار نمیکردیم واسه همین هم امسال که درگیر قرنطینه و کرونا هستیم خیلی به من سخت نمیگذره

 من دارم چیکار میکنم؟

من یا دارم درس میخونم یا دارم حرص میخورم که چرا دارم درس نمیخونم

دلتنگم

دلتنگ و بی حوصله و خسته و دلتنگ

خسته و دلتنگ و بی حوصله و دلتنگ

بی حوصله و خسته و دلتنگ و دلتنگ و

کرونا برو

من

ما

هممون خسته ایم

از ندیدنا از نرفتنا از نشدنا خسته ایم

برو و دیگه نیا چون هممون داریم کم طاقت ترین میشیم

خب خب خب

سلاام

امروز طی یک حرکت انتحاری از خونه پریدم بیرون خودمو انداختم تو ماشین

جلوی بن بست قلمچی تو خیابون فلسطین خودمو انداختم بیرون

و رفتم و آزمونمو تغییر رشته دادم

تجربی به زبان

یه نفر قراره هرروز تصمیم جدید بگیره =)))

خوشحال ترم الان

خب من خیلی خیلی خیلی وقته که دارم راجع به این مکتب و تفکراتش و مطالباتش از دنیا میخونم ولی هیچوقت خودم رو اینهمه نزدیک به فمنیسم ندیده بودم ، چون بطور کلی معتقدم آدم نباید فقط یک شخصیت رو بعنوان الگو قرار بده و باید نکات مثبت هر شخصی رو تشخیص بده و سعی کنه اون رو تو زندگیش پیاده کنه برای همینم نمیتونستم کاملا این مکتب رو بپذیرم
البته که هنوزم کامل نپذیرفتم ولی خب میخوام بگم

هیچکدوم از ما
فارغ از جنسیتمون
نمیتونیم فوق العاده و بی نقص باشیم چون نیستیم !
ما گاهی خودخواهیم
حسودیم
همدیگه رو خواسته یا ناخواسته قضاوت میکنیم
همدیگه رو ناراحت میکنیم
تلافی میکنیم
و
.
ولی درکنار این صفات بدی که ممکنه داشته باشیم خیلی صفات خوب هم داریم
که بنظر من بهترینش بخشنده بودنه ( البته که بخشنده بودن وقتی که خنجر رفیقت هنوز توی کمرته یکم خنده داره =) )
همه ی اینارو گفتم که برسم به یه چیز اونم اینکه

ما فارغ از جنسیتمون توی زندگی کردن و اشتباه کردن و تلاش کردن و موفق شدن و شکست خوردن برابریم !

و این برابری رو خدا به ما داده
اسم هردوی ما انسانه
ما باید کارها رو باهم پیش ببریم ما مسابقه نداریم
ما از همدیگه بدمون نمیاد

ادامه دارد.


Infinity

تقریبا یک هفته ست که یکسره داره بارون میاد و بله 

ما قرنطینه ایم :))

یجورایی میشه گفت اولین باره که داره بارون میاد و من نتونستم با ذوق بپرم برم بیرون

البته که خیلی خیلی سرد شده و من دیشبم رو با دوتا پتو و لرز سر کردم =)))

از اونجایی که اینجا واقعا روزانه نویس منه من خیلی دارم تلاش میکنم که حرف بزنم ولی خب حرفم نمیاد

پس خدافز

شاید بعدنا حرفم اومد و نوشتم

امروز ویس مراسم یادبود یکی از جان باختگان هواپیمای ایران-اوکراین رو شنیدم

لعنت به موزیک شافل بی موقع :))

حامد برای همسر و دختری که یک شبه از دست داده بود نوشته بود و من بعد از چند روز بالاخره اشکام جاری شد

الان که اشکام خشک شده رو صورتم دلم خواست بنویسم

از عشق

از اینکه چقدر میتونه در عین بد بودن خوب باشه و برعکس

میدونی ، عشق این شکلیه که وقتی پیداش کنی تا یه مدت دنیات رنگیه ، آرومی ، حالت خوبه 

بعدش اگه یادت بره دلیل روز روشنت این عشقه ، کمتر بهش میرسی کمتر مواظبشی کمتر بهش آب میدی 

بعدش کم کم پژمرده میشه خشک میشه داغون میشه سیاه میشی تاریک میشی گم میشی

واسه من اینجوری بود فککنم یه روز بیدار شدم و فکر کردم مواظبشم

ولی نبودم

فکر کنم هردوی ما بر اثر خطای انسانی زندگیمونو تاریک کردیم 

حامد چی میکشی ، تو که مراقبش بودی تو که بهش آب میدادی

یکی اومد بهش سنگ زد و رفت :).

خدا همه ی جانباختگان این حادثه رو رحمت کنه

امیدوارم کار هرکی بوده زودتر تقاص کارشو پس بده

دیشب با دو نفر درمورد فمنیست بحثم شد

جالبه که وجه مشترک دوتاشون یچیز بود ( ندونستن )

خودمونیم من تاحالا کسیو ندیدم که مطالعه کرده باشه و بدونه دقیقا کی به کیه ولی بازم بیاد غر بزنه که وای فمنیست چرته

خب وقتی تو فکر میکنی خانم ها میخوان بیان دنیارو بگیرن و هدف فمنیست برتری دادن به خانم هاست معلومه که دلت میخواد بری یه گوشه بشینی جیغ بزنی گریه کنی و فحش بدی :)))

بابا جمع کنید خودتونو یکم خجالت بکشید ! با اینکه ( اونی که خودشو زده به خواب رو نمیشه بیدار کرد )

در آینده چند بخش از کتاب مورد علاقم رو واستون میذارم

امیدوارم بخونید و نظراتتونو بهم بگید


Infinity

خب

امشب یه گندی زدم

در واقع چند روز یه گندی زدم و امروز رو شد

عمیقا خجالت کشیدم با اینکه از حرفام پشیمون نیستم ولی از کاری که کردم بدجور پشیمونم

رفتم تو وب یار ( که کاملا از نظر تفکرات فمنیستی نقطه ی مقابل من هست و کلا تو این موضوع دوتامون خیلی یک دنده ایم ) و توی یکی از پستاش که سر تا پای فمنیست رو رنگی کرده بود با یه مشخصات فیک کلی کامنت گذاشتم و دعوامون هم شد یجورایی :)))

و این آدم زرنگ مچمو گرفت و ازم پرسید و منم راستش رو گفتم چون باید راستشو میگفتم

آخرین جستجو ها

دانلود رایگان pareparvaz بهترین آموزش آرایشگری بانوان مطالب اینترنتی کلینیک زیبایی , کلینیک پوست و مو , کلینیک تخصصی لاغری تخفیفان شب نشت یابی لوله در تهران با نشت یاب کار Zaydenikej4 Posto کارترال